معنی نوعی چای مرغوب

فارسی به عربی

مرغوب

مرغوب

فرهنگ عمید

چای

(زیست‌شناسی) درختچه‌ای با برگ‌های دندانه‌دار که معمولاً در نقاط معتدل و مرطوب می‌روید،
(زیست‌شناسی) برگ‌های این گیاه که دارای تئین، نئوفیلین، تانن، اسیدگالیک، ویتامین c
دم‌کردۀ برگ‌های خشک این گیاه که به‌صورت نوشیدنی گرم مصرف می‌شود،
* چای آق‌پر: (زیست‌شناسی) نوعی چای با پرهای سفید،
* چای باروتی: (زیست‌شناسی) نوعی چای مرغوب شکسته و بسیار‌نرم،
* چای‌ پر‌درشت: (زیست‌شناسی) نوعی چای،
* چای زرین: (زیست‌شناسی) نوعی چای با پرهای درشت و زردرنگ،
* چای سبز: (زیست‌شناسی) نوعی چای محرک با طعم تند که برگ‌های آن را پس از چیدن فوراً در هوای آزاد خشک می‌کنند،
* چای سفیدپر: (زیست‌شناسی) = * چای آق‌پر

واژه پیشنهادی

عربی به فارسی

مرغوب

پسندیده , مرغوب , خواستنی , مطلوب , خوش ایند

لغت نامه دهخدا

مرغوب

مرغوب. [م َ](ع ص) نعت مفعولی از مصدر رغب و رغبه. خواهش نموده شده.(غیاث)(آنندراج). خواهانی نموده.(از منتهی الارب). خواسته شده. و درخواست کرده شده و آرزو شده.(ناظم الاطباء): از اقطار و اکناف عالم روی فرا او کرده و همه به نجاح مطلوب و رواج مرغوب رسیده.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 337). رغیبه؛ امر مرغوب.(منتهی الارب).
- مرغوب ٌ الیه، مورد درخواست. خواسته شده. مطلوب: شراب [قریه ٔ] میم در آن زمان بس مرغوب الیه بوده است.(تاریخ قم ص 247).
- مرغوب ٌ عنه، اعراض شده و روی گردان شده از آن.(ناظم الاطباء).
- مرغوب ٌ فیه، متمایل شده بدان خواسته شده. آرزو شده.(ناظم الاطباء).
|| پسندیده و معقول.(غیاث)(آنندراج). نفیس. منفس. نفوس.(از منتهی الارب). خواسته. خوب. نیکو. پسنده و شایسته و دلپسند و مقبول. باقدر و با قیمت و بسیار اعلی.(ناظم الاطباء). همه کس پسند. نوع برتر و بهتر از چیزی.

مرغوب. [م َ](اِخ) دهی است از دهستان دیهوک بخش طبس شهرستان فردوس، در 90هزارگزی جنوب شرقی طبس و 7 هزارگزی غرب راه طبس، با 206 تن سکنه. آبش از قنات، محصولش غلات و ذرت، شغل مردمش زراعت است.(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

معادل ابجد

نوعی چای مرغوب

1398

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری